۱۳۹۲ فروردین ۲۳, جمعه

لیلی که نبود


لیلی که نبود، عصرها کنار پنجره می نشستم و چایی می خوردم. تعریف از خود نباشه شنیده ام هند هم جای قشنگی ست. وقتی با من حرف میزنی. وقتی منو می بوسی. وقتی هستی و این بوی الکل شده قسمتی از بودنمون با هم چه خوب میشد اگه دنیا هم تلو تلو بخوره و و عربده بکشه. دنیا هم تو کوچه های بد مستی آواز بخونه. آواز کولی. مثل اون یارو اسپانیاییه. لیلی که نبود. لیلی هیچ وقت نبوده. لیلی وجود نداشته. لیلی قسمی تلاش روشنفکرانه است برای مجنونیت معشوقی که در پاریس صبح ها که از خواب بیدار می شود قهوه اش را با نکتورن های شوپن می نوشد. لیلی که نبود را به یاد من نیار. بگذار خوب باشد حالم. من لیلی را دوست داشتم. حرف بزن . حرف های الکی. بگو اولالا. مثل فرنگیا عشوه گری. مثل ایرانیا تنبلی. مثل عربا رقص. مثل آوانگارد هاعکس پروفایل پیکچر... بگذریم. لبخند بزن. دارن فیلم میگیرن. از همه شبکه های استانی اومدن اینجا.  

۱۳۹۱ آذر ۲۵, شنبه

برک آپ


یه دوست دختر داشتم دو شخصیتی بود. در طول روز یه داف معمولیِ خوشگل بود و شبها تبدیل میشد به جاروبرقی. زوزه میکشید تو رختخواب. هورت میکشید همه چیو. گاهی اوقات یه چیزی تو لوله اش گیر میکرد شروع میکرد به سرفه کردن. غیر از دوشخصیتی بودنش بی خوابیم داشت. نمیخوابید لعنتی. شبها نوبتی همسایه هامون میومدن میگفتن: کسخلی مگه پسر؟ بگیر بخواب فردا صبح. منم که نمیتونستم بگم دوس دخترم ناراحتی داره که... هیچی. جلو در خونه براشون قصه تعریف میکردم تا خوابشون ببره. خیلی سعی کردم بفهمم دوشاخه برقش کجاست شبها. همه جاشو گشتم. میگم همه جاشو یعنی همه جاشوها. نفهمیدم. سر آخر یه روز بهم خیانت کرد رفت بایه پسر دیگه. پسره از رفقای رفقام بود. میگفتن پسر خوبیه روزا اما دوس دختر قبلیش میگفت یارو دوشخصیته است. روزا آدمه شبا تبدیل میشه به آشغال.

 

۱۳۹۱ آذر ۱۸, شنبه

07 - Remainder The Black Dog


بیرون داشت بارون میومد و تو خونه اش هم یه چیزی تو همین مایه ها. اتاقش پرده نداشت و من هم جلو پنجرم داشتم سیگار میکشیدم. نور مهتابی. چند تا مبلِ کهنه. یه تلویزیونِ خاموش. یه چیزی مثل یه دسته کاغذ داشت یه گوشه ای می سوخت. حدس میزنم سردش شده بود. کاپشن پوشیده بود و شال گردن انداخته بود دور گردنش.  از رو مبل پاشد و رفت اون یکی اتاق و یه ضبط برداشت آورد. ضبط رو روشن کرد و شروع کرد به رقصیدن. نمیدونم میشه گفت داشت میرقصید یا نه. با بدنش داشت شکلک درمی آورد. هرز چندگاهیم داد میزد :
The paranoia took root in your cold heart        
میشه حدس زد یه چیزی مربوط به موزیکه رو داد میزد. دوس دخترم خوابیده بود رو تخت. گفت به چی زل زدی؟ گفتم بیا ببین. اومد دم پنجره کنار من واستاد. سیگارشو روشن کرد. همین جوری زل زده بودیم به یارو که یهو یارو هم زل زد به ما. یه چند دقیقه به همین منوال گذاشت تا اینکه یارو ماژیکشو برداشت و رو شیشه ی پنجرش نوشت: شما دوتا کونی چی میخواید از من؟ دوس دخترم خندید. یارو پاک کرد و نوشت: مگه من چیکارتون دارم؟
دوس دخترم گفت چقدر یارو سکسیه. من کله ی دوس دخترم رو کوبیدم لبه ی پنجره. خون همه جا فواره زد و کف اتاقم پر از خون شد. من و یارو زل زده بودیم به هم. یه کم زیادی غیرتی بودم. تقصیر پدرمه. اونم آدم غیرتی ای بود. چیکار میشه کرد. یارو دوباره شروع کرد به رقصیدن و دوباره داد میزد:
The paranoia took root in your cold heart
همه چی عادی بود. مثل همیشه. سرمو از پنجره کردم بیرون داد زدم: میای کمک؟ یارو داد میزد و می رقصید. خودم همه چی رو راست و ریس کردم. دوبار رفتم دم پنجره یارو خوابش برده بود رو زمین. اگه دوس دخترم زنده بود ممکن بود بره زنگ خونه ی یارو رو بزنه، بیدارش کنه ، بره بالا و روش پتو بندازه و شایدم بغلش میکرد تا یارو خوابش ببره. تلفن خونم زنگ میخورد. برداشتم. جکی چان بود. گفت فردا شب میخوام بیام بهت کُنگ فو یاد بدم. گفتم نمیخوام. قطع کرد بدون خداحافظی. انگار ناراحتش کردم. یه سیگار کشیدم و خوابیدم.

۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

آنیماموس




بی چراغ به گشتن راه بودند و اندر میانه یکی پرسیدن آغازید.
-کیست؟ آن صدای خنده که از دور میاید شبیه صدای من نیست؟
همگنان، همرهان خامش به نظاره استاده و انگشت حیرت بر دهان مانده بودند. که دیگری از میانه نعره برآورد که:
- میشناسم. او خواهد آمد. بویش به مشام میرسد.
کوله بر پشت دور شدند و رفتند جماعت روندگان و تنها آن مرد و این زن به شوق آمدنش پیرهن بدریدند و به نظاره ایستادند.
تنها ماندند. زن و مرد. بی حرفی.

۱۳۹۱ آبان ۳۰, سه‌شنبه

چشمهایش



اولین باری که دیدمش تو چشمهاش رودخونه داشت. بعد از اون دیگه ندیدمش. یه تابلو بود. نقاشی. کاش خدا عکس گرفتن بلد بود. خدا فقط بلده عکسامونو پاره کنه.
یک سال بعد. تو کویر مصر.
کسی چه میدونه که من چقدر دلم برای چشمات تنگ میشه... باد که میپیچه تو موهات. باد که میپیچه تو موهات. کسی چه میدونه. اولین باری که دیدمش واستاده بود تو باد و داشت مستقیم من رو نگاه میکرد. هیچی نمیگفت. من هم. نت های موازی به سرکردگی یه آه سینه سوز و مضاف بر همه ی این ها چی میشه اگه... ببخشید یه بار دیگه. تو که هیچ کاری نمیکنی و فقط وامیستی تو باد و موهات رو میسپری به نوازشش و خیره میشی به من پس لااقل بگذار تا مقابل روی تو بگذریم/دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم.
بیا هیچی نگیم. سکوت کنیم. ایزد بانوی بادها داره برامون آواز میخونه. آواز کولی. بذار تا صبح نگات کنم. و بخونه. آواز کولی.
شب. داخلی.مهمونیِ ساشا
مرد: (سکوت میکند)
زن: (سکوت میکند)
جهان در چرخش مداوم و یکسان خود به سرنوشت ابابیل و حکمت نابخردانه ی خدایان ستایش آغاز میگیرد و رقص مردگان سکوت را تجربه میکنند. و مهرگیاه به دور خود میپیچد تنها و تنها طره های مشکی موهای زن در تصویر پیداست. مرد موتور سوار میگرید. و درخت های سرو حیاط خانه ی پدری در خیالش رژه میروند. دل تنگی تصویر شود با کلوزآپ از کتونی های نایک اصل.   

۱۳۹۱ آبان ۲۲, دوشنبه

معرکه ی سِلین جِر



القصه راهشان که رسیدند آخرش را، بن بست بود. همگنان همرهان تکیه بر دیوار زدند و هریک به نوبت حرفی زدند.
-پنج روز بعد تولدش هست امشب. چیکار میشه کرد؟ تبریک که مثل خنجره تو تن من و اون. همش. سکوت کنیم به افتخار امشب؟ گفتن امشب میخوان عکس کسی که هیچ حسی نداشت  رو بندازن رو ماه. صدام کنیم فیلم بگیرم بذارم تو یوتیوب. شیرین کاری شماره یک.
  - فال قهوه گرفتیم پریشبا تو یه جمع زنونه. باورتون نمیشه بخدا دروغ نمیگم فنجونم رو که خانومه برگردوند به خط نستعلیق نوشته بود بهار عربی.
- رفیقم تعریف میکنه یه شب مست وخراب کنار شومینه نشسته بودیم خیره شده بودیم به آتیش. قفلی طور. حرف شد از پاملا اندرسون. یکی برگشت گفت خوب چیزیه. تا اینو گفت شومینه سر و صدا کرد یه جوونی با سربند و کلاشینکف پلاستیکی از لوله شومینه افتاد پایین. بیسیم زد مرکز مرکز عملیات بگا رفت.
- من لخت میشم شما آناتومیم رو اسکیس بزنید.
-منم لخت میشم شما نگاه کنید. حفظ کنید برجستگی های منحنی بدنم رو. بکارتون میاد.
آسمون دهن وا کرد یه فرشته اومد پایین. شلوارشو کشید پایین رید وسط جمع.
بن بسته خب کاریش نمیشد کرد. تولد گرفتن برا فرشته. تولدش بود اون شب.

۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

راستشو بخوای منم دیگه یادم نمیاد...




ما نبودیم و ندیدیم چی شد اصلن؟ کسی از ما ندیده. فرض هم براینه که هرچی اونا میگن دروغه. خلاصه علی الحساب که برگشتیم و ندیده میگیریم نبودنمون رو. ندیده بگیرم خوبه؟ تشکیک. انتزاع. صورتی. من امشب تا صبح میخوام طره های سیاه رنگت رو که میپیچه تو باد رو بشمرم. حالا گفتیم دوستان که از فرنگ برگشتن برامون بیارن چیزایی رو که نداریم. صداتو ببر مرتیکه جفنگ. اینا همه طلبکارن الان. آقا صداتو بیار پایین. اینجا خونواده نشسته. من که چیزی نمیگم. من که برچسب زدم رو لبم و فقط دارم نگات میکنم. نگات کنم؟ من قصاب دارم تو چشام. بسپر خودتو به چشمام. بالاخره این مراسم قربونی میخواد. نمیخواد؟ خادم الماکرین اعظم اینجاست. نشون بدم یه چشمه؟